سفارش تبلیغ
صبا ویژن


داستان های کوتاه

یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ...گفتم اگه بارون نیامد چی؟ گفتی اگه چشمای تو بباره اسمون گریش میگیره ...گفتم :یه خواهش دارم وقتی اسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار - گفتی به چشم ...حالا من دارم گریه میکنم و اسمون نمیباره ........تو هم اون دور دورا ایستادی به من میخندی...


نوشته شده در یکشنبه 91/5/15ساعت 7:10 عصر توسط مجتبی نظرات ( ) | |

پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ


Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت