سفارش تبلیغ
صبا ویژن


داستان های کوتاه

 

وقتى خیس از باران به خانه رسیدم،

برادرم گفت: چرا چترى با خود نمیبرى؟

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردى؟

پدرم با عصبانیت گفت: فقط وقتى سرما خوردى، متوجه خواهى شد.

اما مادرم، در حالى که موهاى مرا خشک می کرد گفت: بارانی بی موقع!

این است مادر!!


نوشته شده در شنبه 91/5/14ساعت 11:8 صبح توسط مجتبی نظرات ( ) | |

پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ


Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت